عاقبت دشمني با امام حسين عليه السلام در دنيا
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22741
بازدید دیروز : 15274
بازدید هفته : 38015
بازدید ماه : 80985
بازدید کل : 11137836
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 31 / 1 / 1397



-پستال-ولادت-امام-حسین-ع-7
عاقبت دشمني با امام حسين (ع)‌ در اين دنيا



عبد بطّاط خبرنگار و عكاس جنگي عراقي داستان غم انگيز عاقبت شوم سرتيپ عراقي كه عزاداران امام حسين(ع) را در حسينيه آبادان به توپ بست، را منتشر كرد.

به گزارش"خدمت"؛ ويژه نامه دفاع مقدس همشهري نوشت: عبد بطّاط خبرنگار و عكاس جنگي عراقي بوده است كه در سال‌هاي جنگ به همراه يگان‌هاي ارتش عراق به عكاسي مي‌پرداخته است.

او در سال 1994 با سرتيپ فوزي السعد در بغداد ملاقاتي داشته است كه مطالب زير حاصل آن ديدار است.

سرتيب فوزي السعد فرمانده توپخانه مستقر در السيبه بود. او مسئول به توپ بستن حسينيه آبادان در شب عاشورا است. وقتي دستور آتش‌ توپخانه از بغداد آمد، سرتيب احمد علوان سرپيچي كرد. او همان روز با يك جيپ به عقبه منتقل شد و به زندان افتاد.

پس از او سرتيپ فوزي السعد فرماندهي توپخانه را به عهده گرفت. خبر اين بود كه هنگام نماز مغرب بخش اعظمي از نيروهاي ايراني براي اقامه نماز مغرب و عزاداري در شب عاشورا در حسينيه اجتماع خواهند كرد.
آبادان در محاصره عراقي‌ها بود.

عبد گفت: من آنجا بودم. بعد از خلع سرتيب احمد علوان كسي جرأت سرپيچي نداشت. همه مي‌دانستند كه به توپ بستن حسينيه آن هم هنگام اقامه نماز كاري غير انساني و غير شرعي است. با اين حال سرتيب جانشين دستور آتش را صادر كرد و حسينيه دقيقاً در هنگام نماز مغرب و در شب عاشوراي سال 1981 (1360)به توپ بسته شد.

خبري كه نيروهاي نفوذي عراق دادند حاكي از آن بود كه گلوله‌باران توپخانه باعث شهادت و زخمي شدن بيش از 200 نفر در آن شب شد.

عبد گفت: سالها از جنگ گذشت. مي‌خواستم بدانم سرتيب فوزي كجاست و چه مي‌كند. آدرس او را در بغداد و در منطقه‌اي فقيرنشين در حومه شهر پيدا كردم و به سراغش رفتم.

شنيده بودم كه او بيمار است. وقتي او را ديدم باور كردني نبود. دو پاي او قطع شده بود و دست راستش از كتف كنده شده بود. انگار دست راستش را همراه با بخشي از سينه‌ تراشيده بودند. مرا كه ديد زار زار مثل بچه گريه كرد. مي‌خواستم از او بپرسم آن حادثه در شب عاشورا را يادت هست.

اما او خودش بلافاصله قبل از هر سؤالي گفت: آن شب را يادت هست؟ 13 سال است با اين وضع تاوان يك دستور و به توپ بستن حسينيه را مي‌دهم. عبد گفت: برايم عجيب بود كه او در فقر كاملي به سر مي‌برد.






نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی